Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (1568 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
einfach ausgedrückt U به بیان کوتاه
kurz gesagt U به بیان کوتاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sprechen [Dinge, die etwas aussagen] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
Wortwahl {f} U بیان
Deklaration {f} U بیان
Erklärung {f} U بیان
Artikulation {f} U بیان
Darlegung {f} U بیان
Aussage {f} U بیان
Ausdruck {m} U بیان
Formulierung {f} U بیان
Angabe {f} U بیان
Aussprache {f} U بیان
Ausspruch {m} U بیان
Stellungnahme {f} U بیان
Äußerung {f} U بیان
samiat U شیرین بیان
erzählen U بیان کردن
äußern U بیان کردن
Anweisung {f} U افهار [بیان ]
zum Ausdruck kommen U بیان داشتن
zum Ausdruck kommen U بیان شدن
zum Ausdruck bringen U بیان داشتن
zum Ausdruck bringen U بیان کردن
Ausdrucksweise {f} U شکل بیان
undeutliche Aussprache {f} U بیان نا آشکار
Ausdruck {m} U شیوه بیان
Ausdrucksmittel {n} U وسیله بیان
Beisatz {m} U عطف بیان
Absichtserklärung {f} U بیان هدف
genannt <adj.> <past-p.> U بیان شده
stimmhaft aussprechen U با صدا بیان کردن
etwas [Akkusativ] verraten U چیزی را بیان کردن
An ... können Sie ablesen, wie ... U ...بیان می کند که چطور ...
erkennen lassen [Dinge] U [چیزها] بیان می کنند
vorgenannt <adj.> U بیان شده در بالا
unten aufgeführt <adj.> U بیان شده در پایین
oben erwähnt <adj.> U بیان شده در بالا
oben aufgeführt <adj.> U بیان شده در بالا
unten erwähnt <adj.> U بیان شده در پایین
Aussageverweigerung {f} U امتناع از بیان [شهادت]
vorstehend genannt <adj.> U بیان شده در بالا
unten genannt <adj.> U بیان شده در پایین
oben genannt <adj.> U بیان شده در بالا
obengenannt <adj.> U بیان شده در بالا
nachstehend angeführt <adj.> U بیان شده در پایین
obenerwähnt <adj.> U بیان شده در بالا
Apposition {f} U عطف بیان [دستور زبان]
Süßholz {n} U شیرین بیان [گیاه شناسی]
Lakritze {f} U شیرین بیان [گیاه شناسی]
Lakritz {f} U شیرین بیان [گیاه شناسی]
um es kurz zu machen U در چند کلمه بیان شود
Jemandem etwas sagen U چیزی به کسی بیان کردن
eine Stellungnahme abgeben - zu etwas - U در باره موضوعی بیان کردن
Fädchen {n} U نخ کوتاه
kurz <adj.> U کوتاه
Anno Domini [AD] <adj.> پس از میلاد مسیح [جهت بیان سال]
Das spricht Bände. <idiom> U چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
Borniertheit {f} U کوتاه نظری
Zwergin {f} U کوتوله [قد کوتاه] [زن]
Zwerg {m} U کوتوله [قد کوتاه]
abkürzen U کوتاه کردن
Aufschrei {m} U فریاد کوتاه
Ausflug {m} U سفر کوتاه
Engstirnigkeit {f} U کوتاه بینی
Bolzen {m} U میله کوتاه
Abstecher {m} U گردش کوتاه
Anhöhe {f} U تپه کوتاه
engstirnig <adj.> U کوتاه نظر
beschränkt <adj.> U کوتاه نظر
piefig <adj.> U کوتاه فکر
spießig <adj.> U کوتاه فکر
kurz <adv.> U بصورت کوتاه
Kurzfassung {f} U شرح کوتاه
kürzen U کوتاه کردن
Kurzdarstellung {f} U شرح کوتاه
Kurzbeschreibung {f} U شرح کوتاه
Bubikopf {m} U موی کوتاه
Atempause {f} U تنفس کوتاه
vor Christus [v. Chr.] <adj.> قبل از میلاد مسیح [جهت بیان سال]
Bärendreck {m} U شیرین بیان [گیاه شناسی] [اصطلاح روزمره]
Bände sprechen [für] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
undeutliche Aussprache {f} U سخن کوتاه و بریده
Abnahme {f} U کوتاه شدن [روز]
Kurzstrecke {f} U سفر کوتاه [بلیط]
Die Tage nehmen ab. U روزها کوتاه می شوند.
knappe, schneidige Sprechweise {f} U سخن کوتاه و با نفوذ
Bagatelle {f} U قطعه کوتاه موسیقی
Aus seinen Worten spricht der blanke Neid. U هر کلمه ای که از زبان او [مرد] در می آید حسادت را بیان می کند.
Kurzmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Info {f} U کوتاه نوشته برای اطلاعات
Eilmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Sondermeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
kurzfristig <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
kurzfristig <adj.> U کوتاه مدت [اصطلاح رسمی]
auf kurze Sicht <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
das Verfahren abkürzen U جریان روند را کوتاه کردن
Sie weigerte sich verschämt, noch mehr zu verraten. U او [زن] محجوبانه قبول نکرد چیز بیشتری درباره اش بیان کند.
Die Kapazität einer Batterie wird üblicherweise in Milliamperestunden ausgedrückt. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
Vorlage {f} U پاس کوتاه از میان مدافعان [فوتبال] [ورزش]
Sie kam auf einen Sprung herein. U او [زن] آمد تو سری بزند [برای دیدار کوتاه] .
[Der Termin] Das ist [mir] zu kurzfristig. U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
Die Art, wie sie sich anzieht, sagt viel über sie aus. U به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
Lügen haben kurze Beine. <proverb> U دروغ عمرش کوتاه است. [زود فاش می شود که حقیقت ندارد]
Ich halte es nicht für klug, eine politische Meinung öffentlich auszusprechen. U من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
Auf kurze Sicht ist es unter Umständen klüger, auf den Gewinn zugunsten des Umsatzes zu verzichten. U برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
einen Rekord aufstellen U صورت جدول مسابقه را برقرار کردن [بیان کردن ]
Die Fakten sprechen für sich. <idiom> U چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
eine Regel aufstellen U قاعده ای برقرار کردن [بیان کردن ]
gestützter Anschlag U کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Recent search history Forum search
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
2Du bist gemein
1Also los!
1Mach's gut!
1Was ist röcklein
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com